دو جنبه شاعرانگی و عرفانی مولانا

مساله دیگری که امروز می‌خواهم توجه دوستان را جلب بکنم بر اینکه، مولانا دو جنبه دارد: یک جنبه شاعرانگی» و یک جنبه عرفانی». خیلی کم به جنبه شاعرانگی مولانا توجه شده است. مولانا در قله قاف شعر فارسی قرار دارد. تازه این پژوهش‌های جدید به این نکات و ظرایف و پیچیدگی‌ها و رموز شاعرانگی مولانا پرداخته‌اند، مخصوصا با توجه به معیارهای نقد ادبی مدرن، در مثنوی (این شاعرانگی‌ها را) کشف می‌کنند و از این لحاظ خیلی جالب، خوب و مبارک است، به شرط اینکه مولانا را فقط به شاعرانگی تقلیل ندهیم. یادمان باشد او همانگونه که در قله قاف شعر قرار دارد، در اوج آسمانِ عرفان هم هست. گاهی فقط به جنبه عرفان مولانا توجه می‌کنیم و به جنبه شاعرانگی وی کم محلی بروز می‌دهیم. ولی گاهی (از این طرف) افراط می‌کنیم و به جنبه شاعرانگی وی توجه بیش از حد می‌کنیم. به نظرم هر دو مهم است. وقتی مولانا از عشق می‌گوید، زیبایی خیره‌کننده تصاویری که ترسیم می‌کند، واقعا نفسِ آدم را بند می‌آورد. اصلا فوق‌العاده است. شاعرانگی مولانا به جادوگری نزدیک می‌شود:
 
عشقش دلِ پر درد را بر کف نهد بو می‌کند
چون خوش نباشد آن دلی کو هست دستنبوی او!


 
از نظر شاعرانگی خوب نگاه کنید و دوستانی که اینجا در باب شعر کار کرده‌اند، توجه‌ داشته‌ باشند چه عرض می‌کنم: 
ز قدِّ پر خم من در ره عشق
بر آب چشم من پل می‌توان کرد
ز اشک خون همچون اطلس من
 بُراق عشق را زین می‌توان کرد 
ز هر حلقه از آن زلفین پر بند
پی گردنکشان غُل می‌توان کرد 
تو دریایی و من یک قطره ای جان
 ولیکن جزو را کل می‌توان کرد
تو قاف قندی و من لام لب تلخ
ز قاف و لام ما قُل می‌توان کرد 
رهی دور است و جان من پیاده
ولی دل را چو دُلدُل می‌توان کرد
خمش کن چون که بی‌گفتِ زبانی
جهان پربانگ و غُلغُل می‌توان کرد

(درسگفتارهای مثنوی، استاد محمدعلی موحد)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها